اینجا دلت گرفت میگن خودکشی راحته


میان سفیدی چشمان کلاغ
زنی را میپویم
که در میان هجله گاه شب !
آرمانهایش را در جیبش میریزد
واسم شب را زیر لب تکرار میکند !
در گذر لحظه ها چهره اش بیشتر مینماید ؟

آخر شب...
درد سکوت ...!
و انعامی در جیب در کنار آرمانهایش !

صبح -زنگ کلاس!
که در آن سکوت فریاد میزند...
وکمی دیر تر قلی آقا دبیرمان
که نمیداند زن دیشبی
مادرم بود !



(ع.م)

+نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:درد سکوت,,م),کلاغ,سفیدی,ساعت18:11توسط ع.م | |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد